دوشنبه ۱ دی ۹۹
ساعت یک و ده دقیقه نیمه شب
و من یک ساعتی هست که بغضم سر باز کرده و داره میباره
امشب شب یلدا بود و چهارمین یلدای بدون پدربزرگ
اگه کنارتون هستن، قدرشون رو بدونین
یه دل سیرنگاهشون کنین و باهاشون عشق کنین
یه وقتی میرسه که دیگه دیره
که دلتنگی مث الان من، گلوتو میگیره و فشار میده
قدرشونو بدونین
روی سرتون بذارینشون