يكشنبه ۳۰ مهر ۹۶
این روزها کارم شده بیکاری
تا نیمه های شب بیدار و تا اواسط روز خواب
بعدش به شغل شریف خیابان مترکردن میپردازم
غریبی میکنم باخودم
انگیزه و هدفی ندارم
نسبت به همه چیز خنثی هستم
و فکرمیکنم این نوعی آفت است
دلم میخواهد به کاری مشغول شوم که صبح با اشتیاق از خواب بیداربشم
دلم کمی نشاط میخواهد که گویا آنرا گم کرده ام
و عجیب ترین احساسی که امروز داشتم
از اعماق دلم آهی کشیدم و گفتم
چرا من خواهر ندارم
فعلا