از درز دیوار تا دکمه پیراهن داماد

بسم الله الرحمن الرحیم

تکیه گاه زندگی

امروز صبح
در همین نزدیکی خودم
پسر ۱۷ ساله ای دیدم
که سخت گریه میکرد
تنها واژه ای که از دهانش خارج میشد وای وای بود
برادر کوچکترش در آغوش مادر بود و باهم زجه میزدند
بغض گلویم را فشرد
و از خودم سوال کردم
با چه انصافی؟!
لحظاتی بعد، تابوتی بر دستان همسایه ها از خانه خارج شد
که پدر این خانواده بود
خانواده ای که تکیه گاهش را از دست داده بود
و شاید پسر جوان
از همین لحظه داشت بار سنگین مرد بودن را احساس میکرد
و من دوباره پرسیدم
با چه انصافی؟
ولی اینبار نه از خودم
که از آسمان پرسیدم
الهی همیشه سایه پدرانمون بالای سرمون باشه
و اونایی که این نعمت رو از دست دادن
خدا براشون پدری کنه و صبر بده بهشون
خیلی صبر
الهی آمین
۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
هر وقت فکر کردین به پوچی رسیدین
به اطرافتون با دقت نگاه کنین
از درز دیوار تا دکمه پیراهن داماد
بهانه هست واسه شاد زندگی کردن
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان