از درز دیوار تا دکمه پیراهن داماد

بسم الله الرحمن الرحیم

دخترهای شهر من

امروز یه دختر بچه ای که سنش نهایتا به ده سال میرسید
اومد مغازه و چندتا سوال میپرسید
پشت سرش دوتا پسربچه که سن اونا هم به پونزده سال نمیرسید اومدن و رفتن پیش همکارم و شروع  کردن سوال پرسیدن
دختره کلا حواسش به اون دوتا پسر بود و پسرا هم معلوم بود چرت و پرت میپرسن و زیرچشمی حواسشون به دخترس
من و همکارم که فهمیدیم چی به چیه
پسرا رفتن بیرون و گوشی دختره زنگ خورد
جواب داد و گفت مامانمو پیچوندم، هی ازین مغازه به اون مغازه نریم
کم کم باید برگردم پیش مامانم
بریم تو کوچه خلوته
اینارو که میگفت مدام نگاهش به بیرون بود و اصلا انگار ما اونجا نبودیم
تلفنش که قطع شد، تشکر کرد و رفت

من و همکارم تو سکوت بهم نگاه کردیم و هردو برافروخته بودیم
فقط تاسف خوردیم، ولی تاسف چه فایده داشت
پسرها موجودات بدذات و بی صفتی هستن، بخصوص پسرهای امروزه
اینو یه پسر داره میگه، نه یه دختر
و این دخترهای معصوم هستن که قربانی این بی صفتی میشن
کاش میشد کاری کرد
چه بلایی سر دختری میاد که توی این سن وارد رابطه بشه
اصن مگه اسمشو میشه رابطه گذاشت!
اگه خریتی بکنن، تا آخر عمر گریبان گیرشونه
نمیدونم
فقط حرص و افسوس میخورم
۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
هر وقت فکر کردین به پوچی رسیدین
به اطرافتون با دقت نگاه کنین
از درز دیوار تا دکمه پیراهن داماد
بهانه هست واسه شاد زندگی کردن
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان