از درز دیوار تا دکمه پیراهن داماد

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی برای همه

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

التماس دعا

کمر درد امونمو بریده
دو شبه نخوابیدم
یعنی نتونستم که بخوابم
دوتا پا روی صندلی با زاویه ۹۰
آخه اینجوری مگه آدم خوابش میبره؟
دکتر که پرسید چندسالته
یه لحظه رفتم تو فکر
معمولا بالای ۴۰سال باید دنبال درمون دیسک و سیاتیک باشن
نه من
چیکار کردم با خودم!؟
خرکاری
کار سنگین
ای بابا
اون از دست
اون از زانو
اون از کمر
آخه یه نفر دلش به چیه تو خوش باشه؟!
خفه بابا
پاتو بگیر بالا ۹۰درجه خراب نشه
۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

بهترم

به شدت درگیر مسائل روزمره زندگی شدم
و تقریبا سرم شلوغه
فیلم زیاد میبینم
کمتر فکرمیکنم
کمتر به گذشته برمیگردم
خاطراتمو ورق نمیزنم
اوضاع نسبتا خوبی دارم
حداقل نسبت به چندهفته پیش خیلی بهترم
تغییراتم چشمگیر بوده
و فکرمیکنم دلیلش
ندیدن اونیه که نباید ببینمش
تو این دو هفته فکر کنم ندیدمش
و این به ته نشین شدن خاطرات کمک میکنه
فقط یه جواب واسه عکس پروفایلش دارم که امشب اتفاقی دیدمش
مرد اگه مرد باشه
پا میذاره روی خودش واسه آسایش محبوبش
و اما
بازم تشکر ویژه از آشنای قدیمی
دخترخوب بلاگ
حضور یه آشنا باعث دلگرمیه
۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

یهو شنیدم

بهترین لحظه های زندگیتو
واسه کسی که داره بدون تو
شیرین ترین لحظه های عمرشو سپری میکنه
تلخ نکن
۳ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

نظر دسته جمعی

امروز در میهمانی به میزبانی مادربزرگ
در حضور همه
و طبق آراء دریافتی
اینجانب محکوم گردیدم
محکوم به بدخلقی
اعصاب خردی
بی ظرفیتی
زود از کوره دررفتن
و بعضا چندمورد آرا باطله هم داشتیم
که اشاره داشتن به سگ اخلاقی
دادگاه محکوم را به ارامش دعوت کرد
خخخ
به درک
۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

صبح جمعه

در حالت معمولی صبح جمعه بیدار شدن خیلی سخته

بخصوص اگه گوشیت زنگ بخوره و یه نفر بیدارت کنه

میخوای نصفش کنی

ولی وقتی گوشی برمیداری و میبینی اسم یه رفیق قدیمی روشه

که دوماهه سرباز بوده و ازش خبر نداری

گل از گلت میشکفه

اولین صبح جمعه ای در تاریخ بود که با زنگ گوشی بیدار شدم

و کلی حالم خوب بود و بگو بخند کردم

تنت سلامت رفیق

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

پس چی شد خوابم؟ کجا رفت؟

از سرشب خوابم میومد

ولی الان یه بی خوابی مسخره افتاده به جونم

صبح هزارتا کار داری مغز محترم

نمیخوای دستور خواب صادر کنی؟

تا دستور بیداری خانواده فقط یک ساعت و چهل و پنج دقیقه مونده

زمین نیم دور چرخید دور خودش، کم کم چشماشو باز میکنه

منم صدبار چرخید دورخودم و هنوز بیدارم

کاش فردا بارون بیاد

ازون بارون خفنا

ابر و بارون و باد و رعدوبرق

اینجوری بیشتر دوس دارم

یعنی میاد فردا؟

بارونو میگم

چرا خواب نمیگیرد مرا

کجا خونده بودم اینو

نمیدونم

شب بخیر

نه دیگه صبح بخیر

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

یک فنجان کاپوچینو

خودم بودم و خودم
از خواب عصرگاهی بیدار شدم
زیرکتری را روشن کردم
لیوان سفالی خودم را برداشتم
کاپوچینوی عزیز را درونش ریختم و منتظر آب بودم
بیخیال سرمیکرد
اصلا انگار نه انگار که دارم نگاهش میکنم
بالاخره خونش به جوش آمد
لیوان را نصفه آبجوش کردم که غلیظ بماند
آهنگی را اتفاقی پلی کردم
حضرت معین بود و میخواند
دلم تنگه تنگه واسه خاطراتت که کهنه نمیشن
قاشق را در لیوان چرخاندم و رفتم سمت ایوان
روی پله ها نشستم و خیره شدم به شکوفه های مرکبات
مرکباتی که نمیدانم نارنج بود، پرتغال بود یا شایدم لیمو
از دور بویش کردم
بوی خوشش به مشام میرسید
اسمان را نگاه کردم و لیوان را جرعه جرعه نوشیدم
میشد کمی کمتر بریزم
به اندازه ای که دوست داشتم غلیظ نبود
معین دیگر نمیخواند
اینبار خواننده ای دیگر گلو پاره میکرد که
غمگین چو پاییزم از من بگذر
با او زمزمه کنان لیوان را درون سینک گذاشتم
یادم نیست شستمش یا نه
کمی فکر کردم به فردا
بیخیال فردا
لباس عوض کردم و راهی شهر شدم
شهری هر عضوش داستانی عجیب دارد
۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

از هرچه بگذریم، سخن دوست خوشتر است

علی رغم خواب عمیقی که توی چشمام بود، تصمیم گرفتم اینجا سربزنم

و چه خوب شد که اومدم

مهمون اومده بود برام، یه آشنای قدیمی

خیلی خوشحال شدم ازینکه توی این وسعت مجازی

هنوزم آشناها هستن

ممنون که سر میزنی

امیدوارم میزبان خوبی باشم

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

هیچکس

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
درباره من
هر وقت فکر کردین به پوچی رسیدین
به اطرافتون با دقت نگاه کنین
از درز دیوار تا دکمه پیراهن داماد
بهانه هست واسه شاد زندگی کردن
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان