از درز دیوار تا دکمه پیراهن داماد

بسم الله الرحمن الرحیم

تا 96/6/6

رسوندم خودمو به اول این ماه

تا دیر نشه واسه 96/6/6

رسوندم خودمو تا دست به قلم بشم و بگم دست به قلم باش

قلم که از دستت نیوفتاده، ولی پنهانی نوشتی

اومدم بگم بمون و چراغشو روشن کن

توی تاریکخونه، عکسای تاریک چاپ میشن

یا شاید رسیدیم به جایی که توی تاریکخونه عکس میگیریم

واسه عکس انداختن باید چراغ روشن کرد

تا زیبایی ها معلوم بشن

چراغاتو روشن کن

هوا، هوای درد نیست

چراغاتو روشن کن

جایی برای غم نیست

البته

نه که همیشه همه چی بر وفق مراد باشه ها

اینجوریام نیست

ولی تا تاریکی نباشه، روشنی مفهومی نداره

همش کنار هم قشنگه

با همینا بزرگ میشیم

فقط باید مراقب باشیم پیر نشیم


وای چه حس خوبی داره دستتو بذاری روی کیبورد و بدون فکر کردن تایپ کنی

دلم تنگ شده بود

آخیش

۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

اول دفتر به نام کردگار

با نام و یادخدا آغاز میکنم نوشتن را در این صفحات مجازی

این که از کجا آمده ام و آمدنم بهر چه بود، داستانش طولانیه

بگذریم

مهم اینه که الان اینجام

و اینبار میخوام اگه خدا بخواد، چراغ اینجارو روشن نگه دارم

همیشه روشن :)

حال من خوب است، همه باور کنند

به قول خودم، به درجه ای از عرفان رسیدم که دیگه اصن یه وضی

خوب باشید و خوب بمانید

هرچی از ذهن معیوبم :) گذر کنه، اینجا مینویسم

از درز دیوار، تا دکمه پیراهن داماد

بسم الله الرحمن الرحیم

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
درباره من
هر وقت فکر کردین به پوچی رسیدین
به اطرافتون با دقت نگاه کنین
از درز دیوار تا دکمه پیراهن داماد
بهانه هست واسه شاد زندگی کردن
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان