از درز دیوار تا دکمه پیراهن داماد

بسم الله الرحمن الرحیم

نمیدونم...

از کجا باید شروع کنم؟
باید چیکار کنم؟
اصن میخوام چیکار کنم؟
به قول دوستی
اگه چرایی کاری که میکنی بفهمی
اونوقت چگونگی اون کار هم میفهمی
خب
حالا چرایی کارایی که میکنم چیه؟
هربار میخوام هرچی دارم بیارم روی کاغذ تا ببینم کجای کارم
تهش میرسم به یه کاغذ شلوغ و خط خطی
که خودم توش گم میشم
سی سالگی میتونه یه جایگاه با ثبات بهم بده؟
یا بهتر بگم
توی سی سالگی میتونم یه جایگاه با ثبات داشته باشم؟
واقعا دو سال آزاردهندس
نه میدونی چی میشه
نه میدونی چیکارش باید بکنی
خدمت مقدس نظام وظیفه
هر برنامه ای که داشته باشی، اینم توش هست
خب که چی؟
کاش یه نفر بود که میشد باهاش یه دل سیر حرف بزنم
الان دیگه نوشتن نمیخوام
میخوام با یکی حرف بزنم
از خودم براش بگم و اون گوش کنه
و بعد راهنماییم کنه
خسته شدم از شعار
از حرفای قشنگی که همیشه حرف هستن و هیچوقت عملی نمیشن
کسی نیست
هرچی فکر میکنم کسی نیست که بشه باهاش از همه چیز و همه جا گفت
این ایام کارم شده از افطار تا سحر بیدار موندن و سحر تا ظهر خوابیدن
و ظهر رو به شب رسوندن
نه که تنبل باشم یا روزه بهونه کنم
انگیزه ای واسه بیرون زدن ندارم
شاید برم تهران
شایدم نرم
شایدم هیچی
پرحرفی کردم
من که تا سحر هستم
شب شما بخیر
راستی
هیچی
۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
هر وقت فکر کردین به پوچی رسیدین
به اطرافتون با دقت نگاه کنین
از درز دیوار تا دکمه پیراهن داماد
بهانه هست واسه شاد زندگی کردن
نویسندگان
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان